خرافه، نوعی از باور و اعتقاد است که پایهی علمی و منطقی ندارد و بر اساس دانستههای قبلی و اطلاعات ثابتشده مطرح نمیگردد. البته با این شرایط نمیتوان فرضیات علمی اثبات نشده یا نظرات شخصی افراد در مورد موضوعات متنوع را خرافه پنداشت چرا که خرافات معمولاً در شرایط روی دادن یک اتفاق خاص، یا در حالت استقبال از یک رویداد محتمل و نیز در مورد اتفاقات پیشبینی نشده مطرح میگردند و هیچ استدلال عقلی و منطقی نیز آن را نخواهد پذیرفت.
واژهی "خرافه" برای نخستین بار در درگیری ایدئولوژیک بین پیروان مذهب کاتولیک و پیروان مذهب پروتستان در آمریکا و انگلیس مطرح شد و هر کدام از این گروهها سعی میکردند برای کمرنگ و بیاهمیت نشان دادن اعتقادات طرف مقابل، باورهای یکدیگر را خرافه یا superstitions بخوانند. از همان زمان بود که تصور وجود ارتباط بین اعتقادات دینی و خرافات نیز وارد افواه عمومی و رسانهها شد و به یک فرصت تبلیغاتی برای گروههای ضددین بدل شد و حتی باب بسیاری از اختلافات مذهبی و دینی در سراسر دنیا را گشود. با این حال علیرغم سوء استفادهی بسیاری از افراد فرصتطلب از ناآگاهی مردم در چنین زمینهیی، خرافات امروزه به بخشی از حیات روزمرهی ما حتی کمرنگ و ناچیز بدل گشته و کمتر کسی پیدا میشود که بتواند ادعا کند حداقل یک نوع از هزاران نوع خرافهی مشترک بین فرهنگها را نمیپذیرد.
از سوی دیگر به نظر میرسد تبلیغات گستردهی رسانهیی در کشورهای غربی برای مبرا نشان دادن مردم از اعتقادات و باورهای خرافی نیز تاثیر چندانی در رویکرد آنها نداشته و این را از متون جامعهشناختی و نتایج تحقیقات آماری در همین جوامع نیز میتوان دریافت کرد. بسیاری از این خرافات تا امروزه و در قرن بیستویکم نیز میان خانوادههای مختلف غربی و شرقی رواج دارند.(منبع1)
بدون تردید ما نیز مانند بسیاری از دیگر انسانهای ساکن در این کره خاکی به طرز ناخودآگاه و بدون داشتن آگاهی، بسیاری از عقاید و باورهایی که ریشه در خرافات دارند را به نوعی پذیرفتهایم. آیا آخرین باری را که از نگاه کردن به گربه سیاه پرهیز کردید و یا به تخته زدید به خاطر میآورید؟ اینها همان باورها و عقاید خرافی هستند که از گذشتههای دور از نسلی به نسل دیگر منتقل شدهاند.
در هر کشوری که زندگی میکنید یا به هر نقطه دنیا که سفر میکنید یا هر کجا که باشید از این خرافات گریزی نیست. هر چند باید پذیرفت که بعضی از کشورها در زمینه خرافات و خرافهپرستی شهرت بیشتری دارند. بررسیهای انجام شده در سطح دنیا حاکی از آن است که مردم کشور انگلیس به عنوان خرافاتیترین مردم دنیا شناخته شدهاند.
اگرچه براساس مطالعاتی دیگر که در این زمینه انجام شده است در کشورهای آسیای شرقی مانند کشورهای چین و ژاپن ریشههای عقاید خرافی بیشتر در میان مردم گسترش یافته است. نحس بودن عدد سیزده، بدشگون بودن عطسه در زمانهای مشخص، بدیمن بودن آواز جغد یا کلاغ و … از جمله این باورهای خرافی هستند که اعتقاد به آنها در کشورهایی مانند انگلیس، هلند، نروژ و ایالات متحده آمریکا در مقایسه با دیگر کشورها به میزان قابل توجهی بیشتر است. (منبع 2)
خرافات در انگلستان
انگلستان یکی از کشورهایی است که هنوز هم بسیاری از باورهای خرافی در بین مردم آن وجود دارد و انگلیسی ها خود را ملزم به رعایت آن می دانند. یکی از این باورها، اعتقاد به خوش یمن بودن انجام دادن یا پرهیز از برخی کارهاست.
به عقیده بریتانیایی ها، گربه سیاه - که در برخی فرهنگ ها شوم خوانده می شود - نشانه خوش اقبالی است. از این رو در این کشور، بر روی کارت های تبریک، تولد و عروسی تصویر گربه سیاه وجود دارد.
زدن به تخته از دیگر باورهای خرافی انگلیسی هاست که متاسفانه وارد فرهنگ کشورمان نیز شده است. بر اساس این باور قدیمی، هنگامی که شرایط بر وفق مراد است با زدن به تخته، ادامه این روند را تضمین می کنند! (منبع 3)
در کشور انگلیس، وزغ را به جادوگران منتسب می دانند و بعضی ازاهالی روستاها آن را نشانه بدبختی می دانند. قرن ها دزدهای انگلیسی معتقدبودند اگر قلب وزغ را در جیب خود حمل کنند هیچ گاه دستگیر نخواهند شد وخرافه بسیار شایع در مورد وزغ در انگلستان این است که وجود آن را علامت برگزار شدن مراسم عروسی می دانند و اگر وزغی از سر راه عروس به کلیسا عبورکند، او و همسرش در آینده خوشبخت و بهره مند خواهند شد.زدن به تخته، باز نکردن چتر در محیطهای بسته و نحس بودن گربه سیاه نیز از دیگر باورهای خرافی رایج در بین انگلیسیهاست. گرچه انگلیسیها به عنوان مدرنترین خرافاتیهای دنیا شناخته شدهاند. (منبع 4)
خاستگاه «زدن به تخته»؛ صلیب مسیح
خاستگاه چنین اعتقاد عجیب و در عین حال گسترده و فراگیری کاملا مشخص نیست، اما در فرهنگهای غربی میتوان آن را با واقعه مصلوب کردن مسیح -آنطور که در انجیل آمده است- مرتبط دانست. زیرا معمولا آویزهایی به شکل صلیبهای کوچک برای خوششانسی ساخته و به گردن انداخته میشدند، که جنس آنها از چوب بود؛ و این را میتوان به عنوان دلیل قرین شدن چوب با مفهوم امنیت و خوشیمنی به حساب آورد.
رد نشدن از زیر یک نردبان یا نشکستن آینه برای دور نگه داشتن از نحسی
کارهای زیادی است که بریتانیاییها معمولا برای دور نگه داشتن نحسی، انجام میدهند، یا برعکس، از انجام آن پرهیز میکنند، تا خود را از بدیمنی حفظ کنند. مثلا رد نشدن از زیر یک نردبان، یا نشکستن آینه. نظریههای مختلفی در مورد منشا این خرافهها وجود دارد. یکی از این نظریهها خاستگاه این خرافات را در قرون وسطی میداند، که یک نردبان تکیه داده شده، یادآور چوبه داری بود که به وسیله آن مجرمان را در ملاعام اعدام میکردند، و به تبع بازسازی چنین تصویری میتوانست ناخوشایند باشد.
قدم گذاشتن در داخل نردبان حرکتی وهنآلود و مستوجب عقاب
توضیح دیگر، بر این مبنا است که از آنجا که نردبان تکیه داده شده به یک دیوار تصویرکننده یک شکل مثلثی خواهد بود، و از سوی دیگر، مثلث در فرهنگ مسیحی، نمادی از تثلیث مقدس محسوب میشود، قدم گذاشتن در داخل این فضا میتواند حرکتی وهنآلود و مستوجب عقاب تصور شود.
دیدن سگ از پس دو انگشت یا انداختن آب دهان روی کفش برای مصون ماند از شر نردبان!
مناسک عجیبی برای شخصی که سهوا از زیر یک نردبان میگذرد، پیشبینی شده است تا بتواند خود را از شر بدیمنی حاصل دور نگه دارد؛ مثل نگه داشتن دو انگشت سبابه و میانی به حالت ضربدری بر روی هم تا زمانی که شخص یک سگ را مشاهده کند، یا انداختن آب دهان بر روی کفش و سپس ادامه دادن به راه، یا دوباره رد شدن از زیر نردبان در مسیر عکس و سپس گذراندن یک آرزوی خوب از ذهن.
شکستن آیینه مساوی با هفت سال بدشانسی
طبق خرافات، کسی که آینهای را بشکند تا هفت سال بدشانسی میآورد. این باور خرافی قدمت بسیار زیادی دارد و در تمام طول این مدت، قدرت و نفوذ خود را به خوبی حفظ کرده است. در واقع، خرافههای بسیاری با موضوع آینه وجود دارند، اما امروزه، باورهای مرتبط با شکستن آینه، از گستردگی و فراگیری بیشتری برخوردار است.
منشا خرافه درباره آیینه
پیش از تولید آینه به شکل امروزی آن، هر سطح بازتابدهندهای، به عنوان یک شی جادویی و دارای نیروی پیشگویی و آیندهبینی در نظر گرفته میشد. در اساطیر باستان، الههها و ارباب انواع، و حتی موجودات فناپذیر، میتوانستند با نگاه به سطح ساکن آب، نشانههایی را از آینده خود مشاهده کنند. در اساطیر به کرات بر مسخکنندگی و نیروی اغواگر سطوح بازتابنده تاکید شده است؛ برای نمونه میتوان به اسطوره نارسیس، یا افسانه سفیدبرفی اشاره کرد. پس میتوان اینگونه برداشت کرد که از آنجایی که آینهها به کلیدی به آینده افراد تصور شدهاند، شکستنشان به منزله نابود کردن آینده شخص خواهد بود.
یکی از روشهای دور کردن بدیمنی شکستن آینه، دفن کردن تمام قطعات شکسته آن در عمق زمین
یکی از روشهای دور کردن بدیمنی شکستن آینه، دفن کردن تمام قطعات شکسته آن در عمق زمین، نقل شده است.
بدشگونی باز کردن چتر در یک محیط سربسته در انگلیس/بازکردن چتر در محیط مسقف؛بیاحترامی به خورشید!
خرافه دیگری وجود دارد که باز کردن چتر در یک محیط سربسته را بدشگون میداند. در انگلستان، کشوری که به بدی آب و هوا [هوای مرطوب و بارانی] شهره است، عوام باور دارند که چتر را هرگز نباید در داخل خانه باز کرد، زیرا چتر پیش از هر چیز به عنوان یک سایهبان در برابر نور خورشید کاربرد دارد و باز کردن آن در یک محیط مسقف در حقیقت بیاحترامی به خورشید محسوب میشود که در بسیاری از جوامع مختلف مورد احترام و حتی پرستش قرار میگرفت؛ و اگر چتری در داخل یک خانه باز شود، طالعی نحس گریبانگیر تمام افراد ساکن آن خانه خواهد شد.
نحسی سیزده؛خاستگاه مسیحی
عدد سیزده در بسیاری از کشورهای غربی و به خصوص در بریتانیا عددی بدیمن به شمار میآید. تا جایی که حتی بسیاری از آسمانخراشها طبقه سیزدهم ندارند، یا در بعضی از هتلهای زنجیرهای نمیتوان اتاقی با شماره سیزده پیدا کرد. بسیاری بر این باورند که خاستگاه این خرافه را هم میتوان در فرهنگ مسیحیت پیدا کرد؛ در «شام آخر»، «یهودای اسخریوطی» سیزدهمین شخصی بود که بر سر میز حاضر شد؛ که اندکی بعد نیز به مسیح خیانت کرد و موجب به صلیب کشیدن وی شد. نظریه دیگری در این مورد وجود دارد، که منشا این باور را در زمانی دورتر و حتی پیش از تولد مسیح میداند؛ آنجا که مصریان باستان، این عدد را نه به عنوان نشانهای نحس و نویددهنده مرگ، که به شکل عددی عجین با مفهوم جاودانگی تصور میکردند. آنها معتقد بودند که نردبانی که به سمت زندگی ابدی میرود، دوازده پله دارد، و دریافت و برداشتن گام سیزدهم به معنای گذر از مسیر مرگ به یک زندگی بیانتها است. (منبع 5)
جالب بود... اعتراف میکنم که به تخته زدن اعتقاد دارم... برم بزنم به تخته!
خوشحالم که مورد پسند شما بود
مرسی که به وبلاگم سر می زنی دوست خوبم